فقط بخاطر یه اتفاق....

پارت ۸
ساعت ۴:۳۵ صبح

💤 اکثر بچه‌ها هنوز خوابن
☔ بارون دیگه نم‌نم شده
💡 اما بیدارها کی‌ان؟ سه‌تا کله‌ی فضول…


---

صحنه: بیرون چادر دکو و باکوگو

👣 دو تا سایه دارن نزدیک می‌شن

یکی قد کوتاه و صدادار: میناتا مینورو

یکی یخ‌زده و بی‌احساس: تودوروکی شوتو


میناتا:
«شنیدی؟ نصف شب فریاد اومد از این چادر! یا دعوا کردن، یا عاشق شدن، یا… همزمان!»
شوتو:
«من می‌خوام بدونم چرا میدوریا از “خواب دیشبم با کاتسوکی” حرف زده بود. باید بررسی شه.»(برادر اشتباه برداشت کرد🙌😅)


---

اما… پشت درِ چادر، یه سایه‌ی سومی هست…

👀 مینا اشیدو، یواشکی، پتو به دست!

مینا (زیر لب، هیجان‌زده):
«اگه این دوتا ببینن با هم خوابیدن، تا صبح تاپیک داریم تو گروه! باید مطمئن شم شبیه زوجا دیده می‌شن…»

و در حالی که دکو خواب نیست
و باکوگو چشم غره می‌ره
مینا یواشکی زیپ چادر رو باز می‌کنه، سرشو می‌ندازه تو:


---

مینا: نقشه اجرا میشه!

با سرعت نور، پتو رو پرت می‌کنه رو دوتاشون
و با یه فشار حساب‌شده، دکو می‌افته تو بغل باکوگو
و باکوگو با یه "ههه؟!!" می‌خواد داد بزنه ولی…

⛔ مینا دستشو می‌ذاره رو دهنش
«ساکت! فقط ۲۰ ثانیه، لطفاً! اونا دارن میان!»


---

در چادر باز می‌شه…

و میناتا کله‌شو می‌کنه تو:

میناتا:
«من به دنیا اومدم که این صحنه رو ببینم!» 😍
شوتو (خیلی خشک):
«به نظر می‌رسه… با هم یکی شدن. شاید خوابیدن؟ شاید... بیشتر؟»


---

داخل چادر:

دکو تو بغل باکوگو گیر کرده
صورتش قرمز، چشمش لوچ، دستش نمی‌دونه کجا بزنه
و باکوگو… با یه اخم مملو از سردرگمی

باکوگو (زمزمه):
«تو خودت رو چسبوندی بهم یا دنیا دست از سرم برنمی‌داره؟!»
دکو:
«به خدا قسم من فقط داشتم نفس می‌کشیدم! بعد یهویی پرتاب شدم به سینه‌ات!»
باکوگو:
«وایسا فقط از این زاویه عکس نگیرن…»


---

بیرون چادر:

میناتا گوشیشو درمیاره
«زوم… روشنایی… فیلتر عاشقانه… خوبه… سه دو یک…»

اما دست شوتو میاد جلو دوربین رو می‌گیره
شوتو (جدی):
«نه. این تصویر رو من اول می‌گیرم. برای تحلیل احساسات باکوگو.»

میناتا:
«تو احساسات رو چی می‌فهمی یخ‌مغز!»

شوتو:
«همون‌قدر که تو می‌فهمی عشق یعنی فقط بغل و زاویه دوربین.»


---

و ناگهان... دکو عطسه می‌کنه

🤧 «آتچووووو!»
پتو از روشون می‌افته
و همه متوجه می‌شن که دکو واقعاً روش نیس لباس خواب مناسب پوشیده!
(فقط یه تی‌شرت UA خیلی گشاد و شلوارک…)

باکوگو فوراً برمی‌گرده سمت دیوار
«چشششششماااااااتتووون رو دربیارین لعنتیااااااا!»(باکوگو غیرتی میشود....😮‍💨)


---

پایان پارت سوم –
لالا
انتظاراتون سر کشید نه🤣🙌
دیدگاه ها (۱۳)

هرکاری میکنم نمیدونم چرا نمیاد همه چی میاد ولی این نمیاد یعن...

کپشن و بخون دلقک

چرا من....

هشدار دارم که کمش کنید موقع دیدن که آبروتون نره😅

خببببببب یه تک پارتی بدیمیه روز عادی تعطیله اما سه تفنگدار ع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط